کد مطلب:106495 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

خطبه 110-در نکوهش دنیا











[صفحه 146]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: حبره: شادی اوبی: دردمندی كرده است او بقه: او را نابود كرد رمام: پوسیده ها و خرد شده ها فجعه: مصیبت غضاره: خوشی زندگی ابهه: بزرگی محروب: كسی كه داراییش غارت شده است غواله: غافلگیر كننده قوادم الطیر: پرهای بزرگ بال پرنده رنق: تیره شد اما بعد، شما را از دنیا برحذر می دارم، زیرا ظاهرش شیرین و سبز و خرم است. شهوات و خواستنیها آن را در میان گرفته، و با متاع كم دوامش اظهار دوستی، و با مایه اندكش جلوه گری و خودنمایی می كند، آرزوها را زیور خویش ساخته، و با فریب و غرور، آرایش كرده است، شادی و نعمت آن پایدار نیست، و از درد و رنجش ایمن نمی توان بود، بسیار فریبنده و زیانبار است، متغیر و از میان رفتنی است، نابود شدنی و پایان پذیر است، شكمخواره ای است كه همه را هلاك می كند و اگر هم شیفتگان خود و آنهایی را كه بدان خشنودند، به نهایت آرزوی خود برساند، بیش از این نیست كه آنان مصداق گفتار خداوند متعال می باشند كه فرموده است: كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیما تذره الریاح و كان الله علی كل شی ء مقتدرا هیچ كس از دنیا شادمان نگشته مگر این كه در پی

آن اشك و آه، او را فرا گرفته است، هنوز از خوشیهای اقبال آن بهره ای نبرده، ناراحتیهای ادبار آن فرا رسیده است، از باران خوشی و آسودگی هنوز نمی بر او نباریده كه ابر بلا و بدبختی پیاپی بر او باریده است، شایسته است كه دنیا در بامداد یار و یاور كسی باشد و در شامگاه با او دشمن و ناآشنا گردد، اگر از سویی شیرین و گوارا شود، از سوی دیگر تلخ و دردناك می گردد، هیچ كس از خوشیهای آن بهره ای نبرده، مگر این كه رنج مصیبتهای خود را به او رسانیده، و شبی را در زیر بال امن او نیاسوده، جز این كه در بامداد بر شهپر ترس و بیم او قرار داشته است، بسیار فریبكار است، و آنچه در آن است همه غرور و فریب است، فانی است و هر كه در آن است نیز دستخوش نابودی است، جز تقوا و پرهیزگاری هیچ خیر و خوبی در زاد و توشه آن نیست، هر كس به اندك آن بسنده كرد آرامش بیشتری یافت، و كسی كه از آن بهره بسیار برگرفت اسباب هلاكت خود را زیاد كرد، و هر چه را به دست آورد به زودی از كف داد، چه بسیارند كسانی كه به آن اعتماد كردند، و آنان را دردمند ساخت، و كسانی كه به آن آرامش یافتند و آنان را بر زمین زد، و چه مردان با عظمت و شكوهی را كه خرد و زبون گردانید، و چه فخر فروشا

ن و متكبرانی را كه به خاك مذلت افكند، قدرت و دولت آن در گردش و ناپایدار، و زندگی آن تیره و مكدر است، گوارایش شور، و شیرینش تلخ، و طعامش زهرناك و ریسمانهای خرگاه وجودش پوسیده است، زنده اش در تیر رس مرگ، و تندرش در معرض بیماری است، ملك و دارایی آن از دست می رود، و قدرتمند آن مغلوب، و ثروتمند آن دچار نكبت می گردد، و همسایه اش غارتزده می شود. باید دانست كه اساس این خطبه بر پرهیز دادن مردم از دنیاست، و امام (ع) با ذكر نقایص آن، مردم را از بدیها و تباهیهای آن برحذر می دارد، و در آن چند نكته است: 1- واژه حلاوت (شیرینی) و خضرت (سبزی) را كه به حس ذایقه و باصره تعلق دارد، برای هر چه نفس از آن شكفته می شود و لذت می برد، استعاره فرموده است، و جهت تشبیه این است كه چشیدن شیرینی و دیدن سبزه مانند دیگر چیزهای لذیذ، مطبوع و لذت بخش است. و این كه تنها به لذت حاصل از این دو حس اشاره فرموده برای این است كه لذتی كه از طریق این دو حس به دست می آید درمقایسه با دیگر حواس بیشتر، و به وسیله آنها التذاذ نفس زیادتر است. 2- دنیا را چنین توصیف فرموده است كه در لابلای شهوتها قرار گرفته و محفوف به آنهاست، و نیز در حدیث آمده است كه: حفت ال

جنه بالمكاره، و حفت النار بالشهوات، یعنی بهشت، در میان ناگواریها، و آتش در درون شهوتها قرار داده شده است، برخی از اصحاب تاویل گفته اند: این حدیث هشداری است بر این كه آتش، همین دنیاست، و محبت آن پس از جدایی از دنیا عذاب آن است، من در پاسخ این توجیه می گویم كه: چنین معنایی از گفتار امام (ع) فهمیده نمی شود، لیكن در حدیث مذكور ممكن است مراد، آتش غیر محسوس باشد كه در این صورت، قریب به گفتار این گروه خواهد بود، و هم امكان دارد كه منظور همین آتش محسوس باشد، و بنابر هر دو فرض كوشش در ارضای تمایلات و شهوات، و تلاش برای كسب لذات موجب دخول در آتش، و استفاده از آنها در حد متعادل و شایسته موجب خروج و رهایی از آن خواهد بود، و چون مانند این است كه شهوتها و رغبتها دنیا را از هر سو در میان گرفته و آن را احاطه كرده اند و جز از طریق شهوات، راهی به سوی آن نیست، محفوف به شهوات گفته شده است، منظور از عاجله در جمله تحببت بالعاجله لذات موجودی است كه به سبب آنها، دلها به دنیا مایل می شود و دوستی آن را پیدا می كند، از این رو به زنی كه به مال و جمال خود، اظهار دوستی و دلربایی می كند تشبیه، و واژه تحبب برای آن استعاره شده است، جمله راقت

بالقلیل نیز همین مفاد را دارد، یعنی با مایه اندك خود، كه در برابر كالای آخرت چه از حیث كمیت و چه كیفیت بسیار ناچیز است، خودنمایی و دلارایی می كند، و به همین معناست آنچه درباره آراستگی دنیا به زیور آرزوهای دروغ و پوج فرموده كه همه در واقع باطل و بیهوده بوده و اگر غفلت از سرانجام آنها در میان نبود، این آمال و آرزوها در چشم خواستاران دنیا جلوه ای نداشت. 3- امام (ع) واژه های غراره و غواله را كه به معنای بسیار فریبكار و حیله گر می باشد برای توصیف دنیا استعاره فرموده است، یعنی دنیا مردم را در غفلت بسیار فرو می برد و هر چه بیشتر می فریبد، و نیز صفت اكاله را كه از اوصاف درندگان است به آن داده، زیرا دنیا نیز مردم را می كشد، و در كام مرگ فرو می برد. اطلاق دو صفت اول كه غراره و ضراره است كنایه از این است كه دنیا با فریبكاری و حیله گری انسان را به خود مشغول، و از هدفی كه برای آن آفریده شده غافل می كند، و در لذات خود فرو می برد، و دادن صفت اكاله به آن، اشاره است به این كه مانند درندگان با پنجه مرگ، مردمان را می كشد و در درون خاك نابود می سازد. 4- معنای گفتار امام (ع) از جمله لاتعدوا تا مقتدرا این است كه اگر دنیا به دوستد

اران خود و كسانی كه بدان خشنودند، منتهای یكرنگی و صفای خویش را نشان دهد و آنها را به مراد خود برساند بیش از این نیست كه دنیا خود را در نظر آنها شكوفا و زیبا جلوه داده و خوشیهای خود را برای آنها آراسته است. ولی دیری نمی گذرد كه آنچه به آنها داده آن چنان از آنها می گیرد كه گویا اصلا در دست آنها چیزی نبوده است، و این مفهوم همان مثلی است كه قرآن كریم آورده و امام (ع) بدان تمثل جسته است و اضرب لهم مثل الحیاه الدنیا كماء.... 5- امام (ع) از حزن و اندوهی كه در پی هر شادی و سرور است، به اشك تعبیر فرموده، و در مورد این كه برای راحتی و آسایش دنیا بطن (شكم) و برای سختی و بدبختی آن ظهر (پشت) را به كار برده، دو احتمال است یكی از آنها این است كه مراد داخل و بیرون سپر باشد، زیرا مطابق معمول در هنگام جنگ، انسان ظهر یا پشت سپر رزمندگان را می بیند، و در حال صلح، سپر به كناری انداخته می شود، و داخل یا بطن آن نمودار می گردد، از این رو مثل شده كه درباره یاغی یا دشمن پس از تسلیم گفته می شود: قلب له ظهر المجن یعنی: روی سپر را برایش واژگون كرد، همچنان كه علی (ع) در یكی از نامه هایش به ابن عباس نوشته است: قلبت لابن عمك ظهر المجن یعنی

: برای پسرعمت روی سپر را واژگون كرده ای، و در این جا نیز حوادث دنیا به سپر تشبیه شده است و مراد از بطن آن، اقبال و صلح و سازش دنیا، و غرض از ظهر، ادبار و ناسازگاری و ستیزه گری آن است. احتمال دیگر این كه منظور همان بطن و ظهر دنیا باشد، برای این كه معمول است اگر كسی دوستش را با خوشرویی و خوشحالی ملاقات كند آغوش خود را برای او باز می كند و اگر بخواهد با او اظهار بیگانگی و مخالفت كند روی از او می گرداند و پشت به او می كند، بنابراین، حالات مذكور برای دنیا استعاره شده، و امام از آن به اقبال و ادبار دنیا تعبیر فرموده است. 6- دلیل این كه امام (ع) در جمله و لایمسی منها فی جناح امن الا اصبح علی قوادم خوف در تشبیه دنیا به ذكر جناح اكتفا فرموده این است كه جناح یا بال پیوسته در حركت و تغییر است و با ذكر آن به سرعت دگرگونیها و تحولات دنیا اشاره می كند، و این كه ترس را به پرهای بزرگ جلو بال (قوادم) نسبت و اختصاص داده به این سبب است كه این پرها به منزله سر بالند، و در سرعت حركات و تغییرات بال نقش اساسی را دارند، و چون امام (ع) در مقام نكوهش دنیا و بیم دادن از آن است، این اختصاص نیكو و زیباست، زیرا مراد آن بزرگوار این است كه

اگر در زیر بال آن ایمنی و آسایشی به دست آید، این امن و امان دستخوش دگرگونیهای سریع بوده، و ترس و بیم سریعتر و بیشتر متوجه او خواهد بود، امام (ع) ایمنی را به بال و بیم را به شهپرهای آن نسبت داده تا زیادتی خوف را بر ایمنی برساند. 7- در جمله لا خیر فی شی ء من ازوادها الاالتقوی یعنی: جز تقوا هیچ خیر و فایده ای در زاد و توشه دنیا نیست، چیزی را استثنا فرموده كه غرض اصلی در آفرینش جهان بوده و در همین دنیا موجود است، و آن تقوایی است كه انسان را به مرتبه قرب پروردگار برساند، و این كه تقوا را از جمله زاد و توشه دنیا شمرده برای این است كه آن را جز در دنیا. نمی توان به دست آورد، و امام (ع) پیش از این در گفتار خود بدان اشاره و فرموده است: فتزودوا من الدنیا ما تحرزون به انفسكم غدا یعنی: از دنیا توشه ای برگیرید كه در فردای قیامت شما را حفط و نگهداری كند و آشكار است كه در هر چه غیر از تقوا و پرهیزگاری است، و خیر و فایده ای نیست زیرا فانی و از میان رفتنی است و برای آخرت نیز زیانبار است. 8- من اقل منها استكثر مما یومنه: هر كس بهره كمتر از آن برگرفت، از آنچه او را ایمن می گرداند بیشتر برخوردار شد، مراد اختیار زهد در دنیاست، و

پیش از این گفته شد كه چگونه می توان از عذاب خداوند ایمنی یافت، و مراد از عبارت: و من استكثر منها استكثر مما یوبقه یعنی: هر كس بهره بیشتر از آن برد، به آنچه او را هلاك می سازد بیشتر گرفتار شده است، ملكات بد و صفات زشتی است كه از دلبسگی به خوشیها و لذات زود گذر و ناپایدار دنیا پدید می آید و پس از زوال آنها و رفتن از دنیا موجب هلاكت و نابودی اوست. 9- واژه عذب (گوارایی) و حلو (شیرینی) را برای لذات دنیا، و الفاظ اجاج (شوری) و صبر (تلخی) را برای بیماری و دگرگونیهایی كه خوشیها و لذات آن را تیره و مكدر می سازد، استعاره فرموده، و وجه تشبیه اشتراك آنها در احساس لذت و الم است. 10- واژه های غداء و سمام را برای لذات دنیا استعاره آورده است، سمام جمع سم است كه به معنای زهر می باشد، و وجه مشابهت آن با لذتهای دنیوی این است كه همان گونه كه آشامیدن سم موجب نابودی است. فرو رفتن در لذات دنیا نیز باعث هلاكت در آخرت است.

[صفحه 146]

فدحه الامر: آن كار او را غافلگیر و گرانبار كرد مناسم: كف پای شتران قارعه: پیشامد بسیار ناگوار سغب: گرسنگی ارهقتهم: آنان را فرا گرفت ضعضعتهم: آنان را خوار كرد اجنان: جمع جنن جمع جندو این به معنای پوشش یا گور است. آیا شما در جاهایی كه پیشینیانتان سكنی كرده بودند مسكن نگزیده اید؟ همانانی كه از شما عمرشان درازتر، و آثارشان پایدارتر، و آرزوهایشان بلندتر، و شمارشان بیشتر و آماده تر، و سپاهیانش انبوهتر بود؟! دنیا را پرستش كردند چه پرستشی، و آن را برگزیدند چه برگزیدنی! سپس از آن كوچ كردند، بی آن كه توشه ای از آن بردارند كه آنان را به منزل برساند، و یا مركبی داشته باشند كه راه را بدان بسپارند، آیا به شما خبر رسیده كه دنیا در برابر این زیانها به آنها غرامت و فدیه داده، و یا كمكی به آنها كرده، و یا برای آنها همنشین خوبی شده است، بلكه بر عكس، آنها را در زیر فشارحوادث قرار داده، و با مصیبتهای سخت خوارشان ساخته، و بینی آنها را به خاك مالیده، و در زیر سم مركب حوادث لگد كوبشان كرده، و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگیخته است. شما قطعا دیده اید كه دنیا به كسانی كه به خاطر آن، خویش را پست كردند و آن را برگز

یدند، و به آن دلگرم شدند، چگونه رخ درهم كشید، و با آنان بیگانه شد، تا آنگاه كه برای همیشه از آن كوچ كردند، آیا جز گرسنگی به آنها توشه ای، و جز فشار و تنگی به آنها منزلگهی داده، و جز تاریكی، چراغی برای آنها افروخته، و جز پشیمانی چیزی برای آنها فراهم كرده است؟ آیا شما هم می خواهید دنیایی را برگزینید؟ یا به آن اطمینان كنید؟ یا به آن حرص ورزید؟ به راستی بد سرایی است برای كسی كه درباره آن بد گمان، و در زندگی از آن بیمناك نباشد، پس بدانید، و خودتان می دانید كه دنیا را سرانجام ترك، و از آن كوچ خواهید كرد، اینك از آنانی پند گیرید كه گفتند: من اشد منا قوه اما همین مردم را بر مركب چوبین (تابوت) سوار كرده و به سوی گورهایشان بردند، در حالی كه آنها را سواران نمی خوانند و در قبرهایشان فرود آوردند در حالی كه آنها را مهمانان نمی گویند، از تخته سنگها برای آنها گور ساختند و از خاك، كفن برای آنها فراهم كردند، و از استخوانهای خرد شده و پوسیده، همسایگانی برای آنها تعیین شد، لیكن همسایگانی كه سخن كسی را پاسخ نمی گویند، و ستمی را دفع نمی كنند، و به گریه و زاری كسی اعتنایی ندارند، اگر باران بر آنها باریده شود شاد نمی شوند، و اگر قح

طی آنها را فرا گیرد، نومید نمی گردند، اینها گرد همند لیكن تنهایند، همسایه اند ولی از همدیگر دور، به هم نزدیكند لیكن یكدیگر را دیدار نمی كنند، خویشاوندند اما اظهار خویشی ندارند، بردبارانی هستند كه كینه هایشان از میان رفته، و نادانانی هسنند كه كینه و حسدشان مرده است، از درد و اندوه آنها بیمی، و به كمك آنها امیدی نیست. آنان به جای زیستن در روی زمین اندرون آن را برگزیدند، و گشادگی جا را به تنگی، و همدمی با كسان خود را به غربت و دوری، و روشنی را به تاریكی بدل كردند، و به زمین همان گونه بازگشتند كه پیش از این پا برهنه و عریان به آن درآمده بودند، و با كوله بار اعمال خود به سوی سرای ابدی كوچ كردند، چنان كه خداوند متعال فرموده است: كما بدا انا اول خلق نعیده وعدا علینا انا كنا فاعلین. امام (ع) به بیانات خود درباره برحذر داشتن مردم از شیفتگی و دلبستكی به لذتهای دنیا ادامه داده و به آنها هشدار می دهد كه به منزلگاه گذشتگان، و گورهای آنان بنگرند، آنهایی كه از عمرهای درازتر و نیروی بیشتر برخوردار بودند، و با همه محیت زیاد و پرستشی كه نسبت به دنیا داشتند، چگونه دنیا احوال آنها را دگرگون، و به فرجامی بد گرفتار ساخت. استفهام

امام (ع) از این كه آیا شادی و سرور آنها دوام یافت؟ و روزگار با آنها به نیكی رفتار كرد، بر سبیل انكاراست، چنان كه پس از آن تصریح می فرماید كه: بل ارهقتهم بالفوادج یعنی: بلكه آنها را گرانبار ساخت، واژه های ارهاق (فرو پوشاندن) و تضعضع (خواری) و تعفیر (بینی را به خاك رسانیدن) و وطی (لگدمال كردن) و همچنین جمله اعانه ریب المنون علیهم (كمك گردش روزگار در ضدیت با آنان) را برای دنیا و لذات آن استعاره آورده است. امام (ع) افعال زنده ها را به دنیا نسبت داده چون دنیا شباهت به زنی دارد كه خود را آرایش كرده و برای دست یافتن به مردان و ربودن اموال آنان و مانند اینها، آنان را فریب می دهد. 11- امام (ع) پس از آن كه از بدگویی دنیا و بر شمردن زشتیهای آن، و بر حذر داشتن مردم از دلبستگی به آن، فراغت یافته، با سرزنش از شنوندگان خود پرسیده است، چگونه این دنیا را با همه این زشتیها و بدیها برگزیده، و به آن اطمینان كرده اید و بر آن حرص می ورزید؟ سپس دوباره بطور فشرده، به نكوهش آن پرداخته و فرموده است: دنیا برای كسی كه به آن بدگمان نیست بد خانه ی است، یعنی: دنیا برای شخصی كه با آن عقد دوستی و همدمی بندد و آن را هدف و مقصود اصلی خود قرار

دهد، و به آن اعتماد كند، دوستی زشت و خانه ای بد است، زیرا مایه هلاكت او در آخرت خواهد بود، اما برای كسی كه نسبت به آن بدگمان است، و خود را از فریب و نیرنگ آن در امان نمی بیند و پیوسته از آن در بیم و هراس، و برای آخرت خود كار می كند، خانه ای خوب و دلپسند می باشد زیرا وسیله سعادت او در آخرت است. امام (ع) پس از آن به مردم دستور می دهد، بر طبق یقین و آگاهی كه بر ترك و جدایی دنیا دارند، عمل كنند، زیرا آنچه باعث كار نكردن برای آخرت می شود، اشتغال به دنیا و سرگرم شدن به آن است، لیكن كسی كه داناست به این كه جدائی از دنیا حتمی است و می داند چه عذابهای دردناكی برای آنهایی كه كار آخرت را نكرده اند، آماده شده است توجه به این حقیقت او را از دنیا روگردان و به كار و كوشش در جهت تحصیل ثوابهای اخروی وا می دارد، سپس امام (ع) برای مزید تنیه آنها اوضاع گذشتگان را یادآوری می فرماید كه چگونه پس از رفتن از دنیا احوال آنها دگرگون گشته، و آنچه را مایه انس و الفت زندگان، و از عادات و لوازم استراحت آنان بوده از دست داده اند، زیرا از جمله عادات و رسوم آنها بوده كه اگر سوار می شدند، آنها را راكبان (سوارگان) می گفتند، و اگر در جابی فرود

می آمدند آنها را ضیفان (میهمانان) می نامیدند، و اگر همسایه كسی می شدند دعوت او را اجابت و از وی دفع ستم می كردند و اگر باران برای آنها می آمد شادمان می شدند، و اگر دچار خشكسالی می شدند نومید می گشتند، همچنین اگر نزدیك و خویشاوند بودند به دیدار یكدیگر می شتافتند، و در برابر كینه توزیها بردباری می كردند، و در مقابل حسد ورزیها ناآگاهی نشان می دادند، هم می ترسیدند و هم امیدوار بودند، اما سرانجام همه این صفات از آنها گرفته شده و به آنچه ضد این صفات است شناخته شده اند. 12- فجاءوها كما فارقوها یعنی: روزی كه به دنیا آمدند و در آن زندگی را شروع كردند، با روزی كه از آن بیرون رفتند، و از آن جدا شدند با یكدیگر شباهت دارد، از جمله وجوه شباهت این آغاز و انجام، لختی و پابرهنگی انسان در این دو موقع است، و این خود كنایه بر نفرت و انزجار از دنیاست. و امام (ع) در تایید این گفتار، به آیه كریمه (كما بدانا...) كه در خطبه ذكر شده استشهاد فرموده است. جمله قد ظعنوا عنها از نظر نحوی حال و منصوب است، همچنان كه حفاه و عراه بنابراین كه حالند منصوب می باشند و عامل در آنها جمله فارقوهاست، و حفاه و عراه كه حالند بعد از جمله فجاءوها در تقدی

رند، امام و بری رحمه الله علیه گفته است: فراق انسانها از دنیا هنگامی است كه از آن آفریده شدند، و آمدن آنها به دنیا زمانی است كه به خاك سپرده شدند، زیرا خداوند متعال فرموده است: هو الدی خلقكم من تراب... به نظر می آید آنچه ایشان را به این تاویل برانگیخته این است كه اگر مراد از آمدن به دنیا تولد در این جهان باشد، در این صورت آمدن مشبه، و جدا شدن مشبه به خواهد بود و این خلاف فرض است، زیرا مقصود، تشبیه زمان رفتن انسان، به زمان تولد اوست، كه در این صورت رفتن او از دنیا مشبه و آمدنش به این جهان مشبه به است، لیكن باید دانست كه اگر میان دو چیز، واقعا مشابهت وجود داشته باشد، می توانیم یكی از آن دو را اصل، و دیگری را فرع، و یا میان آن دو مساوات، برقرار كنیم بی آن كه اصل و فرعی در نظر بگیریم، بنابراین تشبیهی كه در جمله فجاءوها كما فارقوها می باشد، اگر بر وجه دوم كه مساوات است حمل شود سزاوارتر است تا این كه به چنین تاویل دور و دشواری كه ذكر كرده است، بپردازیم، ضمنا توجه شود كه حرف من در آیه شریفه هو الدی خلقكم من تراب... برای بیان جنس است، و آیه دلالت بر مفارقت و انفعال ندارد. و توفیق از خداست.


صفحه 146، 146.